تقدیم به تو
سلام عزیز دلم خیلی دیر کردم میدونم این دفعه دیگه گردن شیطنت هات نمیندازم روز تولد ما تا خود افطار خوب پیش رفته بود قول وقرارایی داشتیم اما همین که از در میزدیم بیرون خاله معصوم بهمون گفت که ثنا حالش خوب نیست و بردنش بیمارستان دو دستی کوبوندم رو سرم که چی شده و یه هو چه بلایی سرش اومده فهمیدم که اورژانسی از فارابی تماس گرفتن که قند خون ثنا خیلی بالا رفته و هر چه سریع تر باید بستری بشه قرار شد پری رو ما برداریم بریم افطاریه خاله ویدا خلاصه که نمیدونم چه شکلی گذشت اون شب وقتی آخر شب با گریه های خاله مریم بدرقه شدیم وب ما هم اومدیم خونه و سه نفری تولد گرفتیم و فقط نقش بازی کردیم که ما خوبیم و شادیم قربون دل کوچولوت برم که واسه م...
نویسنده :
مامان نورا(نعیمه)
16:22